لطیفه
نقل است از بعض عارفین که نزد مُحتَضَری حاضر شد.
حاضرین از او استدعا کردند که آن مُحتَضَر را تلقین کند. او این رباعی را تلقینِ او کرد:
گر من گُنَهِ جمله جهان کَردَستَم
لطف تو امید است که گیرد دستم
گویی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر از این مخواه که اکنون هستم
________________________________________
1- 93. کشکول شیخ بهایی - 2 جلدی، ج 1، ص 232.
2- 94. مَن مَنَعَ قیراطاً مِنَ الزَّکاهِ فَلیَمُت اِن شاءَ یَهُودِیّاً اَو نَصرانِیّاً». کافی، ج 3، ص 505، ح 14 باب منع الزکاه.
3- 95. قیراط، 14 از 16 دینار و یا نصف 110 و 15 گرم و... اقوال دیگر که همه حاکی از کمترین جزء می باشد و برای چیز کم مثال زده می شود و بنا بر این آنچه در متن آمده صحیحش بیستْ یکِ دینار است یعنی 120 از دینار، نه 21 دینار. همچنانکه در غالب چاپ ها آمده است.
4- 96. کافی، ج 4، ص 268 «باب من سوّف الحجّ و هو مستطیع» ح 1 و5.
قبر
توضیح
یکی از منزل های هولناکِ سفرِ آخرت، قبر است
که در هر روز می گوید:
«اَنَا بَیْتُ الغُرْبَهِ، اَنَا بَیْتُ الْوَحْشَهِ، اَنَا بَیْتُ الدُّودِ».(1)
و این منزل عَقَباتِ بسیار سخت، و جاهای دشوار و هولناک دارد و ما در این جا به چند عقبه از آن اشاره می کنیم:
عقبه اول: وحشت قبر است
در کتاب «من لا یحضره الفقیه» است که چون میّت را به نزدیک قبر آورند به ناگاه او را داخل قبر نکنند، بدرستی که از برای قبر هول های بزرگ است، و پناه بَرَد حامل آن به خداوندِ تعالی از هَولِ مُطَّلَعْ و بگذارد
میّت را نزدیک قبر، و اندکی صبر کند تا استعداد دخول را بگیرد؛ پس اندکی او را پیشتر بَرَد و اندکی صبر کند، آن گاه او را به کنار قبر برد(2).
مجلسی اول رحمه الله در شرح آن فرموده: هر چند روح از بدن مفارقت کرده است و روح حیوانی مرده است، اما نفس ناطقه زنده است و تعلّقِ او از بدن بِالْکُلِّیّه زایل نشده است، و خَوفِ ضَغطِه قبر و سؤال مُنکَر و نکیر و رومان، - فتّانِ قبور - و عذابِ برزخ هست، با آنکه از جهت دیگران عبرت است که تفکر کنند چنین واقعه ای در پیش دارند.
و در حدیث حسن از یونس منقول است که گفت: حدیثی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام شنیده ام که در هر خانه [ای که به خاطرم می رسد، آن خانه با وسعتش بر من تنگ می شود، و آنست که(3) فرمودند: چون میّت را به کنار قبر بری ساعتی او را مهلت دِه، تا استعداد سؤالِ مُنکر و نَکیر بکند. اِنتَهی ..(4)
و روایت شده از بُراءِ بنِ عازِب - که یکی از معروفینِ صحابه است - که ما در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم بودیم که نظرش افتاد به جماعتی که در محلّی جمع گشته بودند.
پرسید: بر چه این مردم اجتماع کرده اند؟
گفتند: جمع شده اند قبر می کَنَند.
براء گفت: چون حضرت اسم قبر شنید شتاب کرد در رفتن به سوی
________________________________________
1- 97. منم خانه غُربَت، منم خانه وحشت، منم خانه کِرم»؛ بحارالانوار، ج 6، ص 267، ح 115.
2- 98. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 170.
3- 99. در اصل کتاب، چنین است: «و آن، آنست که».
4- 100. لوامع صاحبقرانی، ج 2، ص 400.
آن، تا خود را به قبر رسانید، پس به زانو کنار قبر نشست.
من رفتم به طرف دیگر مقابل روی آن حضرت، تا تماشا کنم که آن حضرت چه می کند؟ دیدم گریست به حدّی که خاک را از اشک چشم خود تَر کرد.
پس از آن رو کرد به ما و فرمود:
«اِخوانی لِمِثلِ هذا فَاَعِدُّوا».
«برادران من! از برای مثل این مکان تهیه ببینید و آماده شوید»(1).
شیخ بهایی نقل کرده که بعضی از حکما را دیدند که در وقت مرگ خود دریغ و حسرت می خورد.
بِدو گفتند که: این چه حالی است که از تو مشاهده می شود؟
گفت: چه گمان می برید به کسیکه می رود به سفر طولانی بدون توشه و زاد، و ساکن می شود در قبر وحشتناکی بدون مونسی، و وارد می شود بر حاکم عدلی، بدون حُجّتی؟
نظرات شما عزیزان: